بحث از قیامت در دین یهود به مواردی
نادر و سربسته محدود میشود؛ یهودیان از گذشته تا کنون به این باور
معتقدند که ملت برگزیده خداوند هستند که با آمدن فرزندی از نسل داوود تیره
روزیشان به پایان خواهد رسید و با این باور تمام سختیهای اسارت و تبعید و
پراکندگی را تاب آوردهاند. امتداد همین باور در عهد عتیق، تفکر
موعودگرایی در عهد جدید را نیز موجب شده است.
شاید بتوان گفت مهمترین
ویژگی مسیحیت، قرائتی متفاوت از دین یهود است. از این رو تلاش برای اینکه
عیسی همان مسیحای موجود از دیدگاه یهودیان باشد در جای جای اناجیل به چشم
میخورد. همه اناجیل کوشیدهاند یهودیان را مجاب کنند که شهریاری که نویدش
توسط پیامبرانی چون اشعیا و ارمیا داده شده است، همان عیسی و از نوادگان
داوود است. و این در حالی است که تفکر صهیونیستی همچنان از پذیرفتن اینکه
مسیح منجی وعده داده شده در تورات است، سر باز میزند.
با این وجود کتب مقدس دین مسیح از
متی گرفته تا مکاشفه یوحنا، در موارد بسیاری به حادثه آخر جهان اشاره دارد
و آن را نوید و بشارتی برای پیروان راستین دین و مؤمنان میداند. به عقیده
پیروان این دین، در رستاخیز، مسیح بار دیگر رجعت میکند و همه دشمنان خود و
دین خدا را نابود میکند.
مفهوم آخرالزمانی توسط الهیات مسیحی
اما مفاهیم آخرالزمانی الهیات مسیحی
و به تبع آن خاطره ذهنی و مناسکی این رویداد که حداقل در وعظها و خوانش
سرودهایی که هر یکشنبه در ذهن مخاطبان مسیحی در کلیسا مرور میشود؛ بسآمد
مفهوم منجی و پایانِ جهان را با تمام فراز و فرودهای دو هزار سالهاش بر
پرده نقرهای سینما نیز نشانده است و منجر به خلق گونه سینمای پایان جهان
در هالیوود شده است. به این ترتیب تصویر دراماتیک و پر فراز و فرود از
آخرالزمان بخش قابل ملاحظهای از تولیدات صنعت سینمای هالیوود را در
سالهای اخیر به خود اختصاص داده است.
از ابتدای قرن بیستم در فیلمهایی
با موضوع پایان دنیا، شاهد نگاه ویژه سینماگران به ایدهها و مسائل مذهبی و
الهیاتی هستیم. بدین ترتیب پدیده و مفهوم منجی با تمام معنای نجات بخشیاش
از پلیدیها و شرور، در آخرالزمان انجیلی- مسیحی، به روشنترین وجه در
دامان سینمای هالیوود معنا پردازی و تصویرگری شد. مواجهه با چنین ایده پر
کشش و جذابی هنگامی که با تفکرات ذهنی فیلمساز خلاق هالیوودی در هم تنیده
شد، توانست به سرگرمی بی بدیلی در سراسر دنیا تبدیل شود و صنعت نوپای فیلم
سازی هالیوود را روز به روز فربه تر نموده و به عنوان سفیر فرهنگ آمریکایی
در اقصی نقاط جهان تاثیری فراگیر و عمیق بگذارد.
آیا فرجام جهان و به تبع آن بشر
سرنوشتی ناگوار و خشن است که به نابودی بشر ختم خواهد شد؟ این سؤالی است که
ذهن همه مخاطبان فیلمهای آخرالزمانی را به خود درگیر میکند. به نظر
میرسد اگر پایانی دیگر به غیر از فرجامی نا به هنگام و ناخوشایند قرار است
برای زمین و انسانهای آن رقم بخورد؛ این پایان نیک به حتم با وجود منجی
نجاتگر و رهایی بخشی اتفاق خواهد افتاد. اما این که چنین منجی دارای چه
خصوصیاتی است به دیدگاه هر کارگردان، نویسنده، کمپانی و به طور کل عوامل
سازنده هر فیلم بستگی دارد. بر همین اساس و با توجه به چنین نگرشی منجی در
سینمای هالیوود را میتوان به دو عنوان کلی منجی دینی و منجی سکولار یا
زمینی تقسیم کرد. با توجه به اینکه همنشینی دو واژه منجی و سکولار در
ابتدای امر دور از ذهن به نظر میرسد، در ادامه بیشتر به این مفهوم خواهیم
پرداخت.
-
ریشه این مدل فیلمها به چه تفکری برمیگردد؟ آیا میتوان به این سخن استناد کرد؟
این گونه از فیلمها ـ برخاسته از
تفکر مدرن ـ با تأکید بیشتر بر این ایده که ادیان وحیانی (ابراهیمی) در
آینده جهان یا اساساً جایی ندارند و باید به کناری گذاشته شوند و یا با
تأکید بر آموزههای کابالیستی و شیطان پرستی و با قوت دادن به منجی ساحر و
رازمآبانه غیر دینی، هر چند فاسد و گناهکار باشد! به صورت مستقیم و یا غیر
مستقیم منجی دینی را به بیرون از معرکه میکشانند و گزینه منجی ضد دین را
برای بحران آخرالزمان تجویز میکنند. بدین ترتیب در چنین فیلمهایی مهمترین
وجه دین و دین مداری که همان ارتباط میان انسان و خداست، به انفکاک
گراییده و عملاً جهان آینده و آیندة جهان را مبرای از فرجامی نیک و
خداورزانه میپندارند. در این گونه فیلمها با تأکید بر عناصر و مبانی
مدرنیته یعنی به رسمیت شناخته شدن جایگاه انسان، عقل و علم او به عنوان
موجودی مدبر و سرنوشت ساز، تعبیر منجی سکولار سر برآورده و سرانجام نیکِ
فرجام جهان و آخرالزمان را یک تنه به دوش میکشد.
شاید بتوان گفت، تعبیر «خدا مرده
است» که از فلسفه نیچه سر برآورد، شاخصترین عبارت برای فهم جهان انسان
مدرن و در تقابل با سنتهای مسیحی است؛ با خوانش دقیق کتاب «حکمت شادان»
ایده و منظور نیچه که از فیلسوفان جریان ساز فلسفه غرب است، از درج چنین
عبارتی به خوبی روشن میشود. به واقع این عبارت نیچه نه از منظر فردی ملحد و
نه برای نفی کردن خداوند است؛ بلکه وی معتقد است خدایی که مسیحیت و تمدن
مدرن غربی تعریف میکند، خدایی قابل ترحم و خالی از صفات خداوندی است و
باور به آموزههای مسیحی معنا و کارکردی در زندگی واقعی ندارد. بر طبق نظام
اندیشه وی بالاخره روزی ابرمردی ظهور خواهد کرد که تمام قد، ناملایمات را
تاب آورده و سعادت را برای جهانیان به ارمغان میآورد.