یهود و صهیونیسم، دو تقسیم بندی مجزا در زمینه شناخت ادیان
بحث پیرامون مسئله نگاه به یهود است، چند نوع بینش در کشور خودمان وجود دارد که اگر بخواهیم بگوییم چند نوع بینش درباره بحث نگاه به یهود را داریم, میتوان سه دسته کرد؛ یک نگاه توطئه محور و سلبی است, نگاهی خنثی و بی تفاوت و برخی نیز میانه میاندیشند و البته تفاوتی میان یهود و صهیونیسم قائل هستند، ما در گفتگو با دکتر مهراب صادق نیا عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب به این موضوع پرداختیم.
- تفاوت دیدگاه درباره یهودیت تا چه اندازه است و چه اهمیتی دارد؟
برای مشاهده لینک اصلی مطلب: http://teeh.ir/fa/news-details/2718/
تفاوت دیدگاههای مختلف درباره یهودیت اولا مخصوص کشور ما نیست و کل دنیا را هم بگردید، موضعگیریهای مختلفی درباره یهودیت وجود دارد. گروهی یهودیت را گرایشی نژادپرستانه میدانند، گروهی یهودیت را یک دین آسمانی میدانند و طبق آموزههای خوشان تبلیغ میکنند و گروه دیگری ممکن است یهودیت را یک دین خاموش، غیرقانونی، غیررسمی و ... بدانند. این تفاوت دیدگاه درباره یهودیت، بخش عمده آن به جریانهای مختلفی برمیگردد که امروزه در این ملیت وجود دارد، در حقیقت ما با یک یهودیت روبرو نیستیم، هرکس یا هر گروه اجتماعی ممکن است با بخشی از یهودیت سروکار داشته باشد و دیدگاهش را نسبت به آن بخش بر همه یهودیت تعمیم بدهد، بدین معنا که یهودیت امروزه دسته کم از نگاه بعضیها یک گرایش کاملا مذهبی-عرفانی است که نمایندگی این جریان حسیدیم نام دارد.
حسیدیم یهودیت از نگاه برخی یهودیها گرایشی کاملا بنیادگرا و سیاسی است؛ نمایندگی این جریان با صهیونیستها میباشد و سرزمین فلسطین را اشغال کردند، در آنجا حضور دارند و حکومتی را تشکیل دادند، به همین دلیل میبینید که گونههای مختلفی از یهودیت وجود دارد، در نتیجه باید هم نگاههای متفاوتی به اینها وجود داشته باشد که اگر بخواهیم در مقام معرفی این گروهها گفتگو کنم، مفصل است که از رابطه مسلمانها، یهودیان و رابطه اسلام و یهودیت میتوان شروع کرد.
یهودیان به چه چیزهایی اعتقاد دارند
مهمترین جریان یهودی که امروزه وجود دارد و جهان را با یهودیت آشنا کرده و از طرفی یهودیت را نمایندگی میکند، جریان صهیونیسم است. حال این جریان چه هست کمی توضیح میدهم، صهیونیست یا صهیونیسم عبارت است از یک گرایش در یهودیت که به چند چیز عقیده دارد: اول برتری نژادی یهود در باقی نژادها، دو برتری در تشکیل حکومت برای یهودیها و سه تاکید بر اینکه عرض موعود سرزمینی است که خدا به یهودیها ارزانی کرده و آنها با هر شرایطی باید آن سرزمین را تصرف کنند. البته از دل این سه عقاید، عقاید دیگری هم بیرون میآید و به صورت طبیعی یهودیها و صهیونیستها به یک انتظار فعال عقیده دارند، به این معنا که عمیقا در انتظار بازگشت مسیحا هستند، اما انتظارشان انتظار پویایی است.
- درباره انتظار پویا کمی توضیح میدهید؟
انتظار فعال به این معنا که میگویند لازم نیست تا مسئولیت تشکیل حکومت را به مسیحا بدهیم و باید خودمان حکومتی را تشکیل بدهیم و زمانی که مسیحا آمد، وی حکومت ما را ادامه بدهد و ما حکومت را به دست او برسانیم و این جریان با این سه اندیشه عمده، ریشه تاریخی دارد و بایستی کهنترین ریشههای این جریان را در قرن ششم پیش از میلاد یعنی زمان تبعید یهودیان به بابل یا اصالت بابلی بدانیم، یهودیها در طول تاریخ هیچ وقت حکومت مرکزی نداشتهاند، الا از قرن ششم تا قرن نهم پیش از میلاد. در این سه یا چهار قرن یهودیها اول به وسیله شائول (طالوت)، بعد حضرت داود و سپس به وسیله حضرت سلیمان اداره شد.
بعدها هم پادشاهان دیگر در سرزمینهایی حکومت داشتند، سرزمینهایی که ساکنانشان را کشتند. یهودیها آنها را غارت کردند و مجبور نمودند تا آن سرزمینها را ترک کنند و اینها در آن سرزمین ماندند و حکومت درست کردند. قبل از این دوره تاریخی، یهودیان هیچ زمانی حکومت منسجم نداشتند. بعد از این دوره تاریخی هم یهودیها هیچ حکومت منسجمی نداشتند الا در یک مقطع صد ساله که توسط مکابیان حکومت کوچکی در سرزمینهای اشغالی و اورشلیم تاسیس کردند و در قرن ششم پیش از میلاد که یهودیها برای اسارت به بابل رفتند، اندیشهای در یهودیان جان گرفت و آن اندیشه این بود که حیف شد که ما حکو مت مرکزی مونو از دست دادیم و ای کاش ان حکومت مرکزی دوباره برگردد که نماد حکومت در یهودیت معبد است، سلامت معبد و معبد بر فراز کوه سیوان بنا شد.
ریشههای صهیونیسم از کجا آغاز شد؟
در زمان حضرت سلیمان به این جریان فکری که خواستار تشکیل دوباره حکومت برای یهودیان بودند، صهیونیسم میگویند. ریشه صهیونیسم به قرن ششم پیش از میلاد برمیگردد. وقتی یهودیان اسیر بودند و حکومت مرکزی از بین رفت، این آرزو و آرمان در دل یهودیان شکل گرفت که ای کاش دوباره حکومت مرکزی تشکیل میشد و دوباره آن صهیون یعنی معبد سالم جان میگرفت و یهودیها حکومت مرکزی داشتند. اما این آرمانها هیچ وقت در طول تاریخ به عنوان یک نقشه راه یا یک مبنای عمل نبود. همیشه آرزو بود و دعا میکرد که خدایا دوباره شوکت اسرائیل را به ما برگردان، ولی این آرزو در روزگار معاصر ما توسط برخی از کشورهای استعمارگر که به نوعی میخواستند معضل یهودیان را حل کنند و معضل پیروان یهودی را برای اروپا حل نمایند، این آرمان کهنه تاریخی را به یک ایدئولوژی بدل کردند.
به ادعای آنها سرزمین آباء و اجدادی یهودیها است. لذا یک اندیشه دینی و طولانی داشت و در روزگار ما توسط برخی از دولتهای استعمارگر به ویژه انگلستان تبدیل به ایدئولوژی سیاسی شد و آن ایدئولوژی به یهودیان میگوید که شما مجاز و محقّ هستید که حکومت داشته باشید و حکومتتان در اورشلیم باشد، به این دلیل که معبدتان اینجا بود. شما حق دارید که ساکنان اینجا را بکشید، بیرون کنید، قتل و غارت نمایید و هر چیزی برای تشکیل حکومت مهیا است و این بر میگردد به این که یک بده و بستانی به لحاظ سیاسی وجود دارد. و الا بر هیچ کس پوشیده نیست که اینجا استعمارگرهای کشورهای غاصبی که سالها برای یهودیان در کشورهای اروپایی دردسر درست کرده بودند دارند، از این اندیشههای دینی استفاده میکنند تا یهودیان را در جایی متمرکز کنند.
لذا یهودیان را از خودشان دفع کرده و به جان دنیای اسلام انداختند که این اندیشه کاملا حساب شده و استعماری است. به هر حال اینها نماینده یک جریان یهودی هستند که از طرفی بنیادگرا هستند، چون عمیقا به باورهای دینی اعتقاد دارند و از طرفی هزارهگرا هستند، چون عمیقا به بازگشت مسیح را به موعود یهود ارجاع میدهند که همان ماشیح باشد. لذا هم هزارهگرا، انقلابی و هم بنیادگرا هستند و از سوی دیگر عمیقا سیاسیاند.. بنا به یک جریانی عمده یهودیان هستند. در روزگار ما، با این ریشه تاریخی که عرض شد، جریان دیگری در یهودیت در مقابل این جریان وجود دارد که باز ریشه تاریخی قدیمیتری دارند و به اینها حسیدی میگویند.
حسیدیم و کابالا به دنبال جریان عرفانی و پرهیزکاری هستند
معتقدند که وظیفه یک یهودی در زمانی که مسیحا ظهور نکرده صرفا دعا، مناجات، نیایش و عمل کردن به تورات میباشد و بیشتر از این مسئولیتی ندارند، به همین دلیل مشرب کاملا عرفانی ندارند و عقیده دارند که یک یهودی هیچ مسئولیتی برای زمینه سازی بازگشت مسیحا ندارد. باز عقیده دارند که تشکیل هر حکومتی در زمان غیبت مسیحا دخالت در کار خدا و بدعت است، به همین دلیل میگویند هیچ حکومتی در زمان غیبت مشروعیت ندارد. بخش دیگری از یهودیها میگویند که امروزه در شعب زیادی پخش شدهاند و در بعضی جهات ممکن است به همه شان حسیدیمها یا اصطلاحا یعنی جریانهای عرفانی که به کابالا معروف هستند، جریانهای امروزی قبالایی و عرفانی که ممکن است گفته شود حسیدیم و ممکن است جریان دیگری را در برگیرد ، و این جریان از یک جنبه نماینده عمده یهودیان است.
- آیا این فرقههای یهودی که معتقد به تشکیل حکومت هستند، بر اساس الهیات خودشان به این مسئله باور دارند؟
اساس یهودیت معتقد است که تنها برای خدا و برای مسیحا تشکیل حکومت ممکن و مشروع است و هیچ یهودی برای تشکیل حکومت او از جانب خدا مسئولیت ندارد. یک نمونه تاریخی را مثال میزنم: برای اولین بار چه زمانی یهودیان خواستند صاحب حکومت شوند و در قرن نهم یا دهم پیش از میلاد پیش آخرین داور یهودیها آمدند یعنی سموئیل نبی که برای ما حکومتی تشکیل بدهد و ایشان درخواست یهودیان را حمل کرد و گویا اینها از خدا ناامید شدند که درخواست تشکیل حکومت میدهند و بخواهند یک حاکم یا پادشاه داشته باشند و از این درخواست خیلی ناراحت شد. خدا به او وحی کرد که شما دلیلی برای ناراحتی نداری. اینها از من روی گردان شدهاند و شما ناراحت نباش.
یعنی در حافظه تاریخی یهودیها تشکیل حکومت همواره عملی خلاف دین بود، آنقدر که وقتی یهودیان در آن تاریخ از سموئیل نبی خواستند تا این را حمل کند، هیچ وقت یهودیها در طول تاریخ وظیفه خودشان نمیدانستند که حکومتی تشکیل بدهند و اصلا این کار دخالتی در کار خدا بود و این صهیونیستها هستند که با ارائه قرائتی از انتظار، تجویز تشکیل حکومت برای یهودیها را از دلش بیرون میکشند. بیان شد که صهیونیسم از قرن ششم درست شده و با روزگار معاصر ما از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن بیستم یا نوزدهم، صهیونیسم یک اندیشه فرهنگی بود و دو خصلت داشت: یک؛ آرزویی داشتند که یهودیها حکومت داشته باشند، ولی دیگر انقلاب نمیکردند، چون وظیفه خودشان نمیدانستند.
زمانی که یهودیها از گتو بیرون آمدند و در کل جامعه منتشر شدند، جامعه یهودی احساس کرد که نسبت به مسائل فرهنگی جامعهای که در آن زندگی میکند، مسئولیت دارد. لذا یک صهیونیسم فرهنگی شکل گرفت و سپس یک آرزوی دینی و یک اندیشه فرهنگی صهیونیسم تا قرن بیستم به این طرف از خصلتهای دینی فاصله گرفته و به یک اندیشه سیاسی تبدیل شد. واقعیت این است که تجربه دینی یهودیان با این مخالف است و به همین دلیل امروزه صهیونیسم در بین جامعه یهودی مخالفان زیادی دارد.
- داخل کشور ما یهودیانی هستند که صهیونیست نیستند، در حالی که در بعضی موارد گفته شده است که همین یهودیان ایران از صهیونیستها پشتیبانی مالی میکنند؟
من از یهودیان ایران چیزی نگفتم و عرضم این است که به صورت کلی گروهی از یهود هستند که صهیونیسم را نامشروع میدانند و به همین دلیل نه تنها کمک نمیکنند، بلکه مخالفت نیز میکنند، این گروه ممکن است حتی در خود اورشلیم ساکن باشند، از ساکنین اصیل اورشلیم کسانی هستند که صهیونیسم و صهیونیسم سیاسی را قبول ندارند. ممکن است در ایران گروهی از یهودیها باشند که صهیونیسم سیاسی را قبول نداشته باشند و البته من سراغ ندارم کسانی از یهودیان ایرانی را که صهیونیسم سیاسی را تائید کنند و قبول داشته باشند. اما نه به این معنا که حالا بروند آنجا ساکن باشند، بلکه در کشور دیگری باشند.
- یکی از اساتید مطرح کرده بود که بیشترین کمکهای مالی در جنگ 33 روزه به اسرائیل از داخل ایران بود؟
هیچ منبع موثقی برای این امر نداریم و به نظر من مطرح کردن این قضیه نه به صلاح مسلمانها است و نه به صلاح یهودیان و نه به صلاح جامعه ایران که به هیچ وجه نیست. ولی آنچه که ما از یهودیان ساکن در جامعه ایران میبینیم این است که عمدتا به ویژه به انقلاب اسلامی و امام بسیار وفادار و علاقمند هستند. جلسهای که من در کنیسه با یهودیها داشتم، آنها از وقوع انقلاب اسلامی بسیار ابراز رضایت و خوشحالی میکردند و همهشان میگفتند که وقوع انقلاب باعث دینداری جوانها شده و یهودیها و جوانهای یهودی به خاطر انقلاب دیندارتر هم شدهاند و خیلی راضی بودند.
- ادامه بحث را بفرمایید که بعد از قرن ششم میلادی چه اتفاقی افتاد؟
خصلتهایی از صهیونیسم را عرض میکردم که وابستگی به جریانهای یهودی، دینی و کاملا سیاسی دارند و از متن آموزههای یهودی بسیار فاصله گرفتهاند. از این رو نه تنها من که یک مسلمان و یهودیپژوه هستم و به این نکته اشاره دارم، بلکه خود جامعه یهودیها هم به این عقیده دارند و صهیونیستها را متهم میکنند به اینکه صهیونیستها از آرمانهای دینی یهود فاصله گرفتند و یک جریان صرفا سیاسی هستند.
اجازه بدهید تا مثالی بزنم. به بیان دیگری میخواهم بگویم، صهیونیستها، یهودیت را بد نام کرده و شما وقتی به متون اولیه یهود مراجعه میکنید، یعنی به همین کتاب مقدس یهود مراجعه میکنید و میبینید در کتاب مقدس اینها آموزههای اخلاقی وجود دارد که بی نظیر است و بی تردید آرمان هر جامعهای است. یعنی هر جامعهای دوست دارد تا در این آرمان و آرزوها موفق باشد. مثلا این کتاب به صراحت میگوید که به مال، جان و ناموس مردم طمع نورزید. صریح به یهودیها دستور میدهد که به ناموس، زمین و خانه مردم نباید طمع داشته باشی. شما این آموزهای که عرض کردم و آرمان هر گروه اجتماعی، این آموزه را کنار بگذارید، وقایعی که امروزه در یهودیت و اورشلیم اتفاق میافتد، فاجعه است که رفتند مال مردم، زمین مردم، باغ مردم ا اشغال کردند.
کتاب تورات، از انصاف در نظر تا بی رحمی در عمل
یا در کتاب مقدس آموزهای داریم که میگوید وقتی که میخواهی خرمن بکوبی با وسیله و حیوانات بکوبید و به دهان این حیوان پوزبند نزنید؛ چون وقتی پوز بند میزنید، نمیتواند دیگر از علوفه یا گندم زیر پایش بخورد و از طرفی دوست دارد که بخورد ولی از طرفی چون پوز بند دارد، نمیتواند که بخورد، چون کتاب مقدس میگوید این کار جفا به حیوان است. کتاب مقدس یهودی که این کار را جفای به حیوان میداند و به حیوان اینقدر اخلاقی نگاه میکند، از دلش گروه صهیونیستها درست شد که گویا این صهیونیستها هیچ اعتقادی به این کتاب ندارند و به راحتی آدم میکشند.
چطور ممکن است که کتابی اینقدر اخلاقی به انسان و حیوان نگاه کند اما کسانی که خودشان را منتسب به آن کتاب میدانند، اینقدر غیر انسانی نگاه کنند و غیر اخلاقی اداره شود، لذا این جریان سیاسی هم آبروی یهودیها را برده و هم معضلی است برای دنیای امروز.
نکتهای دیگری را نیز بیان کنم که حرف اصلی صهیونیستها این است که ادعا میکنند که این سرزمین، سرزمینی است که خدا به آنها داده، با این بیان که حضرت ابراهیم به اجداد اینها وعده داده که این سرزمین را میدهد و محدودهاش را هم مشخص کرده است. به همین دلیل میگویند اگر ما باید حکومت داشته باشته باشیم که باید داشته باشیم، بایستی در سرزمینی باشیم که خدا به ما داده و الا در هر جای دیگری حکومت داشته باشیم، به خواست ما نیست. به همین دلیل میگویند تشکیل حکومت در این سرزمین را کار غیر اخلاقی نمیدانند و میگویند که ما عمل غیر اخلاقی نمیکنیم. اما من دو جواب به این اندیشه میدهم، یعنی دو تا نقد دارم.
صهیونیستها یک چیز را میبینند ولی ده تا چیز را نمیبینند؛ درست است که خدا به حضرت ابراهیم این سرزمین را وعده داده و به حضرت موسی هم این سرزمین را برای بنی اسرائیل وعده داده است، اما نقطه عمیق اینجاست که این وعده مشروط بوده و از روز اول هم مشروط بوده است. به این بیان که یهودیها اگر به تورات عمل کنند، به شریعت عمل کنند و آن چیزی که خدا گفته را عمل نمایند، خداوند به صورت طبیعی آنها را وارثان زمین خواهند کرد و وارثان همین سرزمین مقدس خواهد کرد. اینطور نیست که تحت هر شرایطی یهودیان را وارثان سرزمین مقدس کند.
این وعده مشروط است و شرط تحقق به وعده خدا را ندیدند. خدا نگفته است که تحت هر شرایطی این زمین برای شما است، بلکه گفته اگر به آموزههای دینی و به تورات و بشارتهای آن عمل کنید، خدا شما را وارثان زمین میکند و یکی از این بشارتها بشارت آمدن پیغمبر اسلام (ص) است و اگر شما به این عمل کنید، وارثان سرزمین مقدس هستید و وعده مشروط اینطور نیست که تحت هر شرایطی باشد.
نکته دوم اینکه صهیونیستها مدعیاند که این سرزمین از اول برای آنها بوده و مسلمانان آمدند و غصب کردند، به همین دلیل اینها مجازند تا دوباره بیایند و مسلمانها را از این سرزمین بیرون بیاندازند. نکته مهم این است که بر اساس کدام مستندات تاریخی میگویند که مسلمانها به این سرزمین مهاجرت کردند و این سرزمین را سرزمین آباء و اجدادی مینامند. اما اینها یهودیانی بودند که بعد از آمدن پیامبر اکرم مسلمان شدند و بشارتهای کتاب مقدسشان را در پیغمبر اسلام دیدند و مسلمان شدند.
به بیان دیگری یهودیان مسلمان هستند یا مسلمانان یهودی، لذا سوره بقره میفرماید که مسلمانها انبیاء پیش از خودشان را قبول دارند، یعنی مسلمانان امروز تورات را هم قبول دارند اما توراتی که قرآن میگوید و من که امروز مسلمان هستم، حضرت موسی، عیسی، ابراهیم را هم قبول دارم. انبیا هیچ فرقی ندارند. در واقع یهودیت و مسیحیت با قرائت اسلام را قبول دارم. همچنین یهودیانی بودند که وقتی پیغمبر اسلام آمد، مسلمان شدند و اینطور نبود که صهیونیستها امروز ادعا دارند و فکر میکنند که این سرزمین توسط مهاجران مسلمان غصب شده باشد. هرگز اینطور نیست و بر اساس کدام مستندات تاریخی میشود این را ثابت کرد؟
- در واقع مسائلی در تاریخ هست که ادعا میکند یهودیان به دنبال ترور پیامبر بودند، در این باره نیز میتوانید توضیحی بدهید؟
اسلام در محیطی ظهور پیدا کرد که بخشی از آن یهودی بودند و بخش دیگر از مردم ادیان بومی داشتند، ادیان بومی-محلی به این معنا که بخشی از مردم مسیحی بودند، اما در این همه اقوام تنها گروهی که با اسلام و با پیامبر مبارزه جدی داشت، یهودیها بودند که به روایت قرآن یهودیها غلیظترین برخورد را با پیامبر اسلام داشتند و این در ذهن مسلمانها این تصویر را ایجاد کرده و یک ناراحتی عمیق را پدید آورده و در حافظه تاریخی جامعه اسلامی درگیری بین اسلام و یهودیت همیشه وجود داشت و ناراحتی هست.
دو نکته را میخواهم عرض کنم، نکته اول این است که اگر کسی بگوید یهودیها در مکه و مدینه جمع شدند، اصلا با این هدف که پیغمبر را ترور کنند، این فکر هیچگونه موید تاریخی ندارد و حضور یهودیها در مکه و مدینه به دلیل تبعیدی بود که در سال 70 میلادی معبدی تخریب شد و یهودیها توسط حکومت روم از اورشلیم پراکنده شدند و اینها مجبور گشتند تا بیایند و در جاهای مختلفی از جمله مکه و مدینه ساکن شوند. لذا اینکه آمدند تا پیامبر را به شهادت برسانند و از این نوع حرفها مویدی ندارد.
نکته دوم اینکه مخالفت یهودیها با پیغمبر اکرم مخالفت عمومی نبوده، یعنی اینطور نیست که یهودیها در کل دنیا با اسلام مخالفت میکردند. نه یهودیهای مکه این خصلت را داشتند که با جامعه اسلام و مسلمانها و پیغمبر اسلام مخالفت کردند و یهودیت در کل دنیا نمیشود. به این معنا که خصلت یهودیهای مکه و مدینه را به کل دنیا تسری داد، لذا ما میگوییم یهودیها در مکه و مدینه پیغمبر را بسیار اذیت کردند و مانع بزرگی برای پیغمبر و برای تبلیغ دین بودند و از هیچ کوششی برای به انحراف کشیدن اسلام اولیه فروگذار نکردند. اما به این معنا نیست که مسلمانها با همه یهودیها درکل دنیا مشکل داشتند و یا آنها همواره آزار میدادند.
این چنین نیست به نظر من و باید بین یهودیها و صهیونیست تفاوت جدی قائل شد وما باید یهودیان را به عنوان یک دینی که قطعا بخشی از این آموزهها برابر آنچه که مفسرین ما میگویند، باید الهی به این دین نگاه کنیم.
- تشکر از این که وقتتان را در اختیار پایگاه صهیونپژوهی تیه قرار دادید.
- ۹۵/۱۰/۲۹